می‌گویند که روزی کاروانی ایرانی برای فروش کالاهای خود عازم دیاری بیگانه بود. در قدیم‌الایام کاروان‌ها از دست راهن که هر آن و لحظه، شبیخون می‌زدند و اموال و کالای کاروانیان را به غارت می‌بردند، در امان نبودند.

اما کاروان ایرانی خود را به سلامت به مقصد رساند و کالای خود را فروخت. در راه بازگشت به کشور، این کاروان در دام راهن گرفتار آمدند و تمام اموال و دارایی‌شان و حتی اسب و شتری که بر آن سوار بودند هم به غارت رفت و به تصرف راهن درآمد.

کاروانیان هرچه عجز و لابه کردند تا راهن را از غارت اموال خود منصرف کنند، نشد. چون راهن اصلا زبان فارسی بلد نبودند.

در میان کاروانیان فرد حکیمی هم حاضر بود. گوشه‌ای نشسته و نظاره‌گر این اتفاق بود. تاجران کاروان نزد او آمدند و از او خواستند تا با راهن صحبت کند. شاید که جمله یا حرف حکیمانه و پندآموزی بزند و با زبان و حرف‌های خود دل راهن را به رحم آورد.


کاظم سعیدزاده

داستان سیب زمینی

داستان کوزه ...

خوردنی‌هایی که مغزتان را مثل یک کامپیوتر به کار می اندازد

داستان رفتار ما

داستان زیبا %

3 گام مشترک برای این که مسیر زندگی درست را انتخاب کنیم

داستانهای کوتاه روانشناسی

راهن ,اموال ,کاروانیان ,غارت ,کاروان ,هم ,را به ,و کالای ,به غارت ,آمدند و ,راهن را

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

لوازم آرایش| زیباییی پوست و مو| ادکلن و عطر تیدا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. سایتی برای همه finalgrafik تازه های شیمی و سلامت فانوس وکتور سورا دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. خبرگزاری جازموریان ronastarhsc انجام پروژه‌های دانشجویی برای مهندسی مکانیک